در زمانهای دور، دو قبیله در رشته کوههای آند زندگی میکردند که خصومت دیرین با یکدیگرداشتند . روزی قبیله *کوه نشین* ار فراز کوه پائین آمده و قبیله مقابل را مورد هجوم و غارت قرار دادند و هنگام بازگشت ، *طفل* خردسالی را هم از یک خانواده ربوده و با خود به بالای کوه بردند اهالی قبیله ای که - ساکن دره بودند - نمیدانستند که چگونه از کوه بالا رفته و اموال بغارت رفته را بهمراه آن کودک ، ازقبیله *مهاجم* پس بگیرند . آنها همچنین افرادی را که - قادر با شند از میان آن صخره ها راهی را به فراز کوهستان بگشایند - نمیشناختند . با این همه ، رئیس قبیله به ناچار مجبور شد که تعدادی از جنگاوران ورزیده و شجاع خود را برای انجام ماموریت گسیل نماید جوانان شروع به کار کردند . آنان ابتدا ، به آهستگی توانستند از چندین صخره کوتاه بالا رفته تا اینکه به اولین *رد پای* باقیمانده از دشمن برسند و آن را دنبال کرده اما پس از مدتی تلاششان بی نتیجه بود و *اثر پا* در میان سنگها ناپدید شده بود ، دوباره *رد پای* دیگری را یافته و آنرا دنبال کردند و بازهم نتیجه ای حاصل نشد
باری چندین روز به همین منوال گذشت و آن جنگاوران که به *تعقیب* و *تقلید* *رد پاها* پرداخته بودند فقط توانستند چند *صد* متری را از کوه بالا روند بزودی احساس *یاس* و *نومیدی* به سراغ آن مردان آمده و به ناچار آماده بازگشت شدند . اما همچنانکه مشغول بستن بار و بنه خود بودند ، مشاهده کردند که *مادر*همان *کودک* به جست و چالاکی از کوه پائین میآید . حیرت و تعجب گروه وقتی *دو*چندان شد که دیدند آن *زن* *کودک* خردسالش را با تسمه ای بر پشت خود بسته و از فراز آن *صخره* *ها* بسرعت بسمت پائین حرکت میکند . رهبر* گروه به استقبال آن *زن* شجاع رفته و از وی پرسید که چگونه از عهده کاری آنچنان دشوار و غیر ممکن برآمده است ، چرا که آن جوانان که - قویترین مردان قبیله بودند - از عهده اش این امر بر نیامده بودند . آن *زن* شانه هایش را بالا انداخت و در جواب گفت : " *چون این طفل ، فرزند شما نبود* ! "
شاید در نگاه نخست این نامه فقط شرح حال عشق یک مادر به فرزندش باشد ولی با نگاهی دوباره می توان برداشت مدیریتی خوبی از آن داشت فرزند این داستان می تواند کار مدیران ما باشد .. کاری که اگر فقط برای رفع تکلیف حاضر به انجامش باشیم ، می شود همان صعود چند متری و بی نتیجه و در عوض اگر با تعصب و علاقه به آن فعالیت کنیم ، حاصلش موفقیتی است که باعث تعجب و تحسین همگان خواهد شد. براستی چند تن از مدیران ما ، کار و مسئولیتشان را مانند فرزندشان دوست دارند و حاضرند برای نجات آن هر کاری بکنند ؟ درست است که نباید کار و زندگی را با هم آمیخت و باید تعادل را برقرار نمود؛ ولی عشق ورزیدن به کاری که به گفته حضرت علی بزرگترین تفریح است ، مسلماً نتایج مطلوبی به بار خواهد آورد. بی صبرانه منتظر رسیدن روزهایی زیباتر و رویایی برای ایران عزیزمان هستیم و در این انتظار ، باید همه ما گامی برداریم ... باید همه ما عاشق پیشرفت ایرانمان باشیم.
موضوع مطلب :